کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : سعید توفیقی     نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه     وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن     قالب شعر : مسمط    

از صـبـح تـا نـمـاز عـشــا ایـسـتـاده‌ام            در انــتــظـار لــفــظ بـیــا ایـســتــاده‌ام
در صـحـن آیـنـه هـمـه جـا ایـسـتـاده‌ام            وقـتـی که در حـریـم شـمـا ایـسـتـاده‌ام


حس می‌کـنم که رو به خـدا ایـسـتاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

ایران پیاله ایست که لبریز کـوثر است            این مملکت، نه میکـده آل حـیدر است
هر گوشه‌اش ز تابش نوری منوّر است            در کشوری که کشور موسی بن جعفراست

در رو بــروی آیــنــه‌هــا ایــســتــاده‌ام
چـون سـرو در مـقـام رضا ایـستـاده‌ام

دارد ز سمت عرش همه کاره می‌رسد            خـورشـید با لـطـافـت مه پاره می‌رسد
حـالا کـه چـاره دل بـیـچـاره مـی‌رسـد            از شـهـر طـوس نـغـمه نـقاره می‌رسد

سـمـت ضـریـح رو به صـدا ایستاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

این دفـعـه هـزار و یکـم شد به ابجدت            من آمـدم به شـوق تو و رفـت و آمدت
شکـر خـدا که باز رسـیـدم به مشهدت            نـامـه بـر هــزار دلــم رو بـه گــنـبـدت

بــا الــتــمــاس هـای دعــا ایــسـتـاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

من بودم و عـوالـم اسـرار و هیچ کس            من بـودم و تـجـلـی دلـدار و هـیچ کس
خلوت درست کرد، من ویار و هیچ کس            تعویض شد کشیک دو سه بار و هیچ کس

از خـادمـان نـگـفـت چــرا ایـسـتـاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

هر کس غریب مانده برای تو آشناست            اصلا فقیر نیست کسی که تو را گداست
یک یا رضا برای همه دردها دواست            فیش غـذای حضرتی‌ات نسخه شفاست

بـیـمــارم و بــرای شــفــا ایـســتــاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

از بس وجود ناب تو پُر از مناقب است            شاه معظمی به تو تعـظیم واجـب است
هر کس گدای دست تو گردید کاسب است            اینجا کـریم در پی جـیره مواجب است

من نـیــز در صـف اُمــرا ایـســتـاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

دریـای مـهـربـانـی پُــر از تـلاطــمـی            اصـلا تـو عـلـت الـعـلـل هـر تـبـسـمی
جان جهان و جان جهـان بـانـوی قـمی            تو قـبله‌گاه هـفـتم و خـورشید هـشـتمی

پـس در مـسـیـر قـبـلـه‌نـمـا ایـسـتـاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

یک عـمر ریزه‌خـوار تو با خـانـواده‌ام            یک عـمر بر ضـریح شما سرنـهـاده‌ام
اربـاب زاده هـسـتـی و من بـنـده زاده‌ام            تـو اخــتــیــارداری و مـن بــی‌اراده‌ام

بـی‌اخـتــیــار رو بـه شـمـا ایـسـتـاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

هرچند در حریم تو چون من زیادهست            اذن دخـولـم از دم باب الـجـواد هـست
یک بار هم که آمده باشـم به یاد هست            یادت سلام هـر سـحـر و بامـداد هست

مـن بـه امــیـد روز جــزا ایـســتــاده‌ام
چـون سـرو در مـقـام رضـا ایـستاده‌ام

شیرین به عشق روی تو فرهاد می‌شود            با تو گوهر…دخیل گوهرشاد می‌شود
فـولاد سـخـت پـنـجـره فـولاد می‌شـود            هر کـس که شد اسـیـر تو آزاد می‌شود

زلفـم …به دست باد… رهـا ایستاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

خـشکـم ولـی ز عـاطـفـه بـارانی تـوأم            تو خـواسـتی که گرم غـزلخـوانی توأم
یک عـمـر ریـزه‌خـوار فـراوانی تـوأم            من شـانـه‌ام که در کـف سـلـمانی تـوأم

تـا کـه مـرا کــنــیــد طـلا ایـســتــاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

تو کوثری …ز نسل طهورای احمدی            شمس الشموس عالمی و نـور سرمدی
در خاک کفر پـرچـم تـوحـیـد را زدی            عـــلامــه‌ای و عــالــم آل مــحــمـــدی

در مـحـضـر تـو بـا عـلـمـا ایـسـتـاده‌ام
چـون سـرو در مـقـام رضـا ایـستاده‌ام

عشقم دلی ست گرچه سلامم زبانی اَست            پـایم زمـیـنی اَست پـرم آسـمـانی اَست
کامم نـباتی اَست، لـبم زعـفـرانی اَست            کارم خـطا و کار شما مهـربـانی اَست

ردّم مـکـن مـگـو به خـطـا ایـسـتـاده‌ام
چـون سـرو در مـقـام رضا ایـسـتاده‌ام

با تو کویر خشک چنان سبزه زار شد            آهـو ز بـوی پـیـرهـنـت نـافـه دار شـد
هر کـس شـنـیـد نـام تو بی‌اخـتـیار شد            هر کس که دید صحن تو درجا شکار شد

فـهـمـم نـمی‌رسـد که کـجـا ایـسـتـاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

من آمـدم که شاخـه نـبـاتی به من دهی            تـشـنه شدم که آب حـیـاتی به من دهی
تا در مسـیر عـشـق ثـباتی به من دهی            از مـشهـدالـرضات بـراتی به من دهی

امـضا کـنـی تو… کـربـبلا ایـسـتاده‌ام
چون سـرو در مـقـام رضـا ایـسـتاده‌ام

در نـوکـری اگـرچـه کـمـی نامنـظـمـم            یک عـمـر در پـنـاه شـهـنـشـاه عـالمـم
بگذر ز من به خاطر این اشک نم نمم            دل بــیــقــرار رؤیـت مــاه مــحــرمــم

در انــتــظــار مــاه عــزا ایــسـتــاده‌ام
چـون سـرو در مـقـام رضـا ایـستاده‌ام

گـر از حـدیث ابن شـبـیـبت حـسـینی‌ام            مرهـون نـقـل شـیخ مـفـیـد و کُـلـیـنی‌ام
مـمـنــون انـقــلاب امــامِ خـمــیــنـی‌ام            این چـشم‌های خـیـس گـواهان عـینی‌ام

مـن پــای ســیــدالــشـهـدا ایـســتــاده‌ام
چـون سـرو در مـقـام رضا ایـسـتاده‌ام

حالا اجازه هست کمی روضه‌خوان شوم            با بـال روضه راهی بـاغ جـنـان شـوم
پیری سراغـم آید و رنگ خـزان شوم            از دست لطمه سرخ‌تر از زعفران شوم

حـالا کـه بـا صـدای رســا ایـسـتـاده‌ام
چـون سـرو در مـقـام رضا ایـسـتاده‌ام

زینب به نـالـه گـفـت گـلـو را بـیا نـبُر            خون خـداست محض رضای خدا نـبُر
از مـادرش حیا کن و ای بی‌حـیا نـبُـر            از روبـرو نـشد بِــبُـری از قــفـا نـبُــر

خنجـر کـشید شـمر …چـرا ایستاده‌ام؟
چـون سـرو در مـقـام رضـا ایـستاده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

با تو کویر خشک چنان سبزه زار شد            آهـو ز بـوی پـیـرهـنـت نـافـه دار شـد

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : ناصر دودانگه نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند

از بس محبت را به ما تکـرار کردی            دل کندن از این عشق را دشوار کردی
هـربار پـشـت پـنـجـره فـولاد رفـتـیـم            مـا را شـفـا دادی ولـی بـیـمـار کردی


سائـل نـوازی سـیـرۀ اولاد زهـراست            با خوب وبد با روی خوش رفتار کردی
ما سیر از صحن و سرایت دل نکندیم            مـا را هـمـیـشـه تـشـنـۀ دیـدار کـردی
گـر چه‌ نـدانـسـتـیـم قـدرت را ولی تو            این رفـت و آمـد را ادامـه دار کـردی
نعـمـت، زیارت بود، مـمـنـونیم ما را            از اشـتـیاق مشـهـدت سـرشـار کردی

تا به ابـد بر عـهـد خـود مـا پـایـبـندیم
از آسـتـان مـهــربــانـی دل نـکــنـدیـم

شأنت مـشخـص می‌شـود از خـاندانت            مـعــراج پـیـدا مـی‌شـود در آسـمـانت
ما‌ را مـقـرب می‌کـند لحـظه به لحظه            آن سـاعـتی کـه بـگـذرد بـا زائـرانـت
در دور تـا دور حـرم سـائـل نـشـسـته            از بس مـحـبـت ریـخـتـه در آسـتـانت
زائر کجـا می‌رفـت غیر از مشهـد تو            وقـتی پـنـاهی نیست غـیر از آشـیانت
گـرچـه کـبـوتـر نـیـسـتـیـم اما رسـیده            روزی مــا بـا دسـت‌هـای مـهـربـانت
از اشک سرخ، از شرم زرد، انگار اینجا            در چـهـره‌ها‌ تـأثـیر کـرده زعـفـرانت

ما بـا تو فـهـمـیـدیم عـشـق زنـدگی را
از چـشم‌های ما بخـوان شرمـندگی را

اینجا غبار صحـن، حکم تـوتـیا داشت            ایوان‌ طلایش ماه بود و روشنا داشت
درد و دوای مــا مــحـبـت بــود، آری            از اول اینجا درد هم حکـم شفا داشت
آنـچـه‌ کـه رویـای تـمـام خـوبـهـا بـود            ساده‌ترین خـدمتگـزار این سرا داشت
اینـجـا فـقـیـران نـیز ثـروتـمـند بـودند            هرکس که برمی‌گشت با خود کیمیا داشت
کافی‌ست که از خاطرات خود بپرسی            اقرار خواهد کرد که مشهد صفا داشت
دل کـندن آسان نیست بر زوّار، وقتی            سگ پوزه می‌مالید بر خاکش، وفا داشت

مـا بـیـن دریـای کـرم غـرق خـدائـیـم
دلبستۀ سلطان علی مـوسی‌الـرضائـیم

لـبـریـز عـشـق و بـاورم در مشهد تو            از خـانـه‌ام راحـت‌تـرم در مـشـهـد تو
مـثـل کــبـوتـرهـای جــلــد آســمـانـت            قـدری بـه دنـبـال پـرم در مـشـهـد تـو
خـسـته، شـکـسـتـه، آمدم پـابـوسی تو            اما به لـطـفـت بـهـتـرم در مـشـهـد تو
گـرچـه امـام مـهـربـانـی تـو، اگـرچـه            مـن مــایـۀ دردســرم‌ در مـشـهــد تـو
مـی‌خـواسـتـم کـه آبـرویـم را نـریزی            حاضـر شـدم با مـادرم در مـشـهـد تو
بیرون مکن، گرچه ز عصیان شرمسارم            خدمـتگـزارم، نوکـرم، در مـشـهـد تو
از اولـیـن روز زیـارت، یـاد اشک و            سـخـتـی روز آخــرم در مـشـهــد تــو

در صحن عـشقـت همنوای اشکهائـیم
در مشـهـدیـم اما به فـکـر کـربـلائـیـم

چشمان تو کاری به جز رحمت ندارد            سـائـل زمـان خـواسـتن لـکـنـت ندارد
مشهد کرم خانه‌ست، غیر از جانب تو            از هر کجا روزی رسد برکـت ندارد
ما را کـبوتر فـرض کن با تو بـمانـیـم            کـفـتر که شد جـلد حـرم قـیـمت ندارد
چیزی بگو دق کردم از تـنهایی اینجا            این چشم گریان جز تو هم صحبت ندارد
از پـنـجـره فــولاد تـو آمــوخـتــم کـه            سلطان اگر خـیـری دهـد مـنت نـدارد
فکـری به حـال گـریۀ جامـانـده‌ها کن            کــربـبـلا دادن به مـا زحـمـت نــدارد

ای مـهـربـان‌تـر از پـدر مـادر بـرایـم
دل‌تـنگ اشک روضه‌هـای کـربـلایـم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

مـی‌خــواسـتـم کـه آبــرویـم نـریزی            حاضـر شـدم با مـادرم در مـشـهـد تو

در صحن عـشقت همنوای اشکهائیم            در مشـهـدیـم اما به فکـر کـربـبلائـیم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بیرون مکـن، کـاری به کار تو ندارم            خدمـتگـزارم، نوکـرم، در مـشـهـد تو

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن صرامی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

وانشد روی من آخـر دری از این بهتر            که نـدارد احـدی دلـبـری از این بـهـتـر

از غـبار حـرمش حاجت خود می‌گـیرم            نیست در ذهن کسی باوری از این بهتر


مـسـتـم از قـطـره‌ای از بـادۀ سـقـاخـانـه            رونکرده ست کسی ساغری از این بهتر

پُر شد از خادم و دربان حرم این سلطان            نیست اطراف کسی لشگری از این بهتر

پشت زوّار تو مخفی شده‌ام، آری نیست            مـوقع درد و دلـم سنـگـری از این بهتر

بـه هـلال لـب ایـوان طـلایـش سـوگـنـد            نیست در کشتن ما خنجری از این بهتر

از حرم تا به حرم هست و در این دنیا نیست            تا خـدا راه مـیـان‌بُـر تـری از این بهـتر

روی دوش پـدرش آمده طـفلی به حـرم            نیـست بین عـلـما منـبـری از این بهـتـر

گـم شـدم تـا بـروم دفــتـر پـیــداشـدگـان            نیست در باور من دفـتری از این بهـتر

اینکه از باب جـواد آمده باشی به حـرم            نیست در کل جهان بهتری از این بهتر

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : مجتبی خرسندی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

به پائیزم زدم عـطر بهاری خـراسان را            به امیدی که فروردین کند مهر تو آبان را

خراسان دل ما تـشنۀ باران لطف توست            که حاصل خیز کردی با قدم‌هایت بیابان را


خنک شد از نسیم لطف تو شب‌های تابستان            بهاری کرد گرمای حریم تو زمستان را

به شوق خواندن ابیاتی از مدح و ثنای توست            تورّق می‌کنم هر روز اگر که چند دیوان را

چنان بودن کنار پنجره فولاد شیرین است            که بیماران نمی‌خواهند در آن عرصه درمان را

جواب هر یک ما از جوار تو سه بار آمد            که تنها دیده باشیم از تو الطاف سه چندان را

غبار کـفـشداری‌های تو حـکـم طلا دارد            کسی ارزش نداده این چنین اجناس ارزان را

پس از مشهد به سمت کربلا رفتیم و لطف تو            برای ما رقم زد بهترین آغاز و پایان را

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : قصیده

لیـلـۀ مـیلاد مسـعـود ولیّ حـق رضاست            پارۀ جسم نبی چشم و چراغ مرتضاست

عــالـم آل رســول و زادۀ پــاک بـــتــول            رهبر ملک قـدر فرماندۀ جـیش قضاست


قبـلـۀ هـفـتـم که پـیـش بـارگـاه رفـعـتـش            آسمان با وسعت بی‌انتها، تحت الشعاست

نجـمـه زاده آفـتـابی را بـه هنگـام سـحـر            کـافـتـاب بــامــدادان ذرّه او را گـداسـت

قرص خورشید است این خورشید روی سرمدی            ماه تابان است این، ماهی که ماه مصطفی است

شمس پیش شمس حُسنش گاه مغرب گوشه گیر            ماه از شرم رخش، هر صبحدم در انزواست

موسی عمران بگردان روی از طور و ببین            کانچه نادیدی عیان در خانۀ موسای ماست

گر خدا خوانم ورا در مرتبت کفر است کفر            ور جدا گویم خطا گفتم خطا گفتم خطاست

عقل مدحش را کند، یا وهم وصفش آورد            کان حقیری ناتوان و این فقیری بینواست

کنت نورالله شنیدی؟ این فروغ سرمدی است            نحن وجه‌الله خواندی؟ این جمال کبریاست

از کجا جوئی دوا؟ خاکش بود داروی درد            وز که می‌خواهی شفا؟ درگاه او دار الشّفاست

گِرد کویش بر مشامم خوشتر از بوی بهشت            آب جویش در مذاقم بهتر از آب بقـاست

جز خدا هر کس بگوید وصف او را نادرست            جز نبی هرکس بخواند مدح او را، نابجاست

من ز خجلت آستین در کوی او دارم به رخ            کـآسـتـان او زیـارتـگـاه خـیـل انـبـیـاست

مرقـد او کعـبۀ جـان و طـوافـش کار دل            صحن پاکش مروه و ایوان زرّینش صفاست

بـا وجـود آنکه کـس قـدر ورا نـشـناخـته            هم گدا با او هم او با هر گدایش آشناست

دل به رویش داده یوسف بسکه رویش دلفروز            جان ز بویش جسته عیسی بسکه رویش جانفراست

بوی عـطر خُـلد، ارزانی برای اهل خُـلد            من مشامم را صفا از خاک زوّار رضاست

ناز دارد شهـر نیـشابـور بر باغ بـهـشت            ز آنکه خاکش جای پای ناقۀ آن مقتداست

عقد گوهر ریخته، جاری نمودی از دولب            آن حدیثی را که بین شیعه زنجیر طلاست

کی بود خوفش ز مأمون چون بود باکش ز خصم            آنکه نقش شیرهای پرده را فرمانرواست

منجی خلق دو عالم در دو عالم اوست او            ضامن آهو، گرش تنها بخوانی، نارواست

درد اگر داری برو از خاک او درمان بگیر            مشکل ار داری بیا آری رضا مشکل گشاست

دست شرق و غرب از این سرزمین پیوسته دور            ز آنکه ایران را بدین فرزند زهرا اتّکاست

سرزمین اهلبیت است این زمین و اهل آن            تا رضا دارد، به تهدید عدو بی‌اعـتناست

هر اَبَر قدرت، در اینجا پای مال آید چو مور            هر سـتم گـستر، بسان دانه زیر آسیاست

قدسیان روبند خاک هر که اینجا زائر است            عرشیان گویند آمین هر که را اینجا دعاست

طوف قبرش کن که در محشر مقام زائرش            فوق زوّار حسین ابن علی در کربلاست

سر بخاکش نِه که در میزان و در حشر و صراط            زائر خود را رهائی بخش از خوف جزاست

بشنو از موسای کاظم این روایت را که گفت            زائر قبر رضا در عـرش زوّار خداست

نـاز تا صبـح جـزا بر سـفـرۀ مـریـم کـند            هر که را در کاسه از مهمانسرای او غذاست

بر فـراز قـبّه‌اش دارد لـوائی سبـز رنگ            شیعه تا صبح قیامت زنده زیر این لواست

گربه عالم بنگری هر کشوری را مرکزی است            مرکز ایران اسلامی، خراسان رضاست

ای که موسایت ثناخوان گشته در مصر وجود            وی که عیسایت بچرخ چارمین مدحت سراست

ای که ذکر آشـنایت، نـا امـیـدان را امـیـد            وی که نام دلربایت، بی‌نوایان را نواست

کیستم من؟ تا که در کوی تو گردم ملتجی            اولـیـاءالله را سـوی تـو روی الـتـجـاست

من نمی‌گویم خدائی لیک گویم چون خدا            نعـمتت بی‌ابـتدا و رحـمـتت بی‌انـتهـاست

بر فقیر اعطا نمودی پیشتر از آنچه خواست            بر گدا انفاق کردی بیشتر از آنچه خواست

من نه مدحت را از آن گفتم که دانستم که‌ای            بل از آن گفتم که جز مدح تو را گفتن خطاست

تـشنه‌ای بـودم که از آب بـقا گـفتم سخـن            چون تو خضر رحمتی در بیت بیتم رهنماست

آنکه سائل را نـراند از سـر کویش توئی            و اینکه گردیده گدایت میثم بی‌دست و پاست

فخر بر رضوان کند زیرا در این کو، ملتجی ست            ناز بر شاهان فروشد ز آنکه بر این در، گداست

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت‌ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید

قرص خورشید است این خورشید روی سرمدی           ماه تابان است این، ماه که ماه مصطفی است

من ز خجلت آستین در کوی او دارم به رخ            کـآسـتـان او زیـرتـگـاه خـیـل انـبـیـاست

سر بخاکش مه که در میزان و در حشر و صراط            زائر خود را رهائی بخش از خوف جزاست

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

منجی خلق دو عالم در دو عالم اوست او            ضامن آهو، گرش تنها بخوانی، نارواست

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اشتباهی رفته‌ام راهی که‌ اصلاً راه نیست            دستگیری کن ز پا افتاده را گمراه نیست
آمـدم تـا که دخـیلِ این حـرم باشـم فـقـط            هیچ جایی بهرِ من بهتر از این درگاه نیست


ضامن آهو! ضمانت کن دو دستم را بگیر            هیچ راهی تا خـدا مانند تو کـوتاه نیست
کاش می‌شد تا شوم عارف به حقّت یا رئوف            هیچکس غیر خدا از شأن تو آگاه نیست
حال و روزم را عوض کن ای امامِ مهربان            خوب می‌دانم که احوالاتِ من دلخواه نیست
ما همیشه از سرِ این سفره‌ها نان می‌بریم            سفـره هامان خالی از الطافِ تو بیگاه نیست
رعـیتِ این خـانه بـایـد شـد بـدونِ ادّعـا            هرکسی عـبدت نباشد مطمئناً شاه نیست
راه را وا می‌کند تا قلبِ تو اشکِ دو چشم            چارهای در خانۀ تو غیرِ اشک و آه نیست
هر گـدا را می‌پـذیـری با تـمـامِ اشـتـیاق            در خریداری ما قـطعِ یقـین اکراه نیست
در دمِ مـردن جمالت را نشانم می‌دهی؟            چون به زیباییِ تو صد هزاران ماه نیست

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

ضامن آهو! ضمانت کن دو دستم را بگیر            هیچ راهی تا خـدا مانند تو کـوتاه نیست

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مسدس ترکیب

بارک الله نجـمـه امشب آفـتاب آورده‌ای            وجه ناپـیدای حق را بی‌نـقـاب آورده‌ای
در تراب امشب جمال بوتراب آورده‌ای            یا به دامن احـمد خـتـمی مـآب آورده‌ای


از دل دریای رحـمت دُرِّ نـاب آورده‌ای            گل به دست خود گرفتی یا گلاب آورده‌ای؟
با جـلال آمــنـه مــرآت احــمــد زاده‌ای
در حـقـیـقـت عــالـم آل مـحـمّـد زاده‌ای
این پسر حُسن خدا را مظهر است و منظر است            این پسر سر تا به پا، پا تا به سر پیغمبر است
این پسر هم مصطفی هم فاطمه یا حیدر است            تو چو مریم، این پسر عیسای عیسی پرور است
این پسر در هفت دریای ولایت، گوهر است            این پسر قرآن بابا روی دست مادر است
این شه ملک قدر فرمانده جیش قضاست
این همان جان جهان مولا علی موسی‌الرضاست
بضعۀ ختم رسالت، روح قرآن است این            بلکه هم جان جهان، هم یک جهان جان است این
قدر قدر و نور نور و فرق فرقان است این            من به قرآن می‌خورم سوگند، قرآن است این
جان دین، اصل ولایت، روح ایمان است این            شمع جمع انبـیا در بزم امکان است این
لاله‌های وحی از فیض بهارش کرده گل
بوسۀ موسی‌ابن‌جعفر بر عذارش کرده گل
ظرف نامحدود دریاهای رحمت ساغرش            آسمان گردیده چون پروانه بر دور سرش
ضامن آمرزش خلقی است آهوی درش            حافظ ایران اسلامی است در قم خواهرش
جـد امـیـرالـمـؤمنـین، اُمّ ابـیـها مـادرش            عالم هستی گرفته همچو کعبه در برش
موسی عمران بیا فرزند موسی را ببین
آدم و نوح و خلیل الله و عیـسی را ببین
چار صحن او پناه چار رکن عالم است            گندم مرغان صحنش عکس خال آدم است
گـنبد زرین او خـورشید مـاه مریم است            پیش احسانش به سائل گر جهان بخشد، کم است
در زمین قصر بلندش، عرش عرش اعظم است            شهر مشهد چون مدینه، او رسول اکرم است
خسروان در کویش احساس حقارت می‌کنند
انـبـیـاء و اولیـا او را زیـارت می‌کـنـند
سایـۀ گـلـدسـته‌هـایش سجـده‌گـاه آفـتـاب            آسمان بر خاک راه زائرش ریزد گلاب
جبرئیل از جام سقا خانه‌اش نوشیده آب            از حساب آسوده باشد زائرش روز حساب
پای دیوار حریم قدس او یک لحظه خواب            باشد از بیداری قدرش فزون اجر و ثواب
بهـترین عـبد خـدا اینـجا خـدایی می‌کـند
از تـمـام آفــریـنـش دلــربـایـی مـی‌کـنـد
ای هـزاران کعـبه زیـر سـایۀ دیـوار تو            بـار خـیـل انـبـیـا افــتـاده در دربـار تـو
من کیم تا باشم ای وجه خدا، زوّار تو؟            خـارم و روئـیـده‌ام در دامـن گـلـذار تـو
می‌کشی ناز مرا هر چند هـستم عار تو            گـرچه بـودم با گـنـاهـم بـاعـث آزار تو
هر چه می‌بینی بدی از من نمی‌رانی مرا
من خجالت می‌کشم اما تو می‌خوانی مرا
رأفتت نازم چرا از من حمایت می‌کنی؟            از جهنم در بهـشت خود هدایت می‌کنی
زنده‌ام از فـیض سرشار ولایت می‌کنی            همچنان از کـوثر نـورم سـقایت می‌کنی
نه مرا می‌رانی از خود، نه شکایت می‌کنی            قاتلت گر بر درت آیـد، عـنایت می‌کنی
این که دشمن هم بوَد چون دوست مرهون شما
عفو و جود و بذل و احسان است در خون شما
کیستی تو؟ ظرف احسان خداوندی، رضا            در کرم مثل خدا بی‌مثل و مانندی رضا
من هـمه بی‌آبـرو، تو آبـرومنـدی رضا            تیرگی بودم به بحر نورم افکندی رضا
بس که آقایی، به رویم در نمی‌بندی رضا            هر چه گریاندم دلت را، باز می‌خندی رضا
تو رؤف اهل‌بیتی، لطف و احسان بایدت
میـزبـانی و پـذیـرایی ز مهـمـان بایـدت
من به زنجیر غمت عمری اسیرم یا رضا            بسته شد از خاک زوّارت خمیرم یا رضا
با تـولای شـمـا دادنـد شـیــرم یـا رضـا            وز گنه در آستانت سر به زیرم یا رضا
بار ده تا قـبر تو در بر بگـیـرم یا رضا            لطف کن تا گوشۀ صحنت بمیرم یا رضا
هرچه بودم هر چه هستم«میثم»کوی توأم
از خجـالت کـورم اما عـاشق روی توأم

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

ضامن آمرزش خلقی است آهوی درش            حافظ ایران اسلامی است در قم خواهرش

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد غفورزاده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مسمط

صبح است و در بزم چمن، هر گل تبسمّ می‌کند            باغ از طراوت، حُسن یوسف را تجسّم می‌کند
موج نشاط و عشق چون دریا تلاطم می‌کند            از شرق عصمت جلوه‌ها خورشید هشتم می‌کند


در حیرت درگاه او، دل دست و پا گم می‌کند
باشد که بر دیدار او شیدا شود دل بیش از این

روزی که عالم‌گیر شد اشراق فیض عام او            آن روز آغـوش پـدر شـد بسـتـر آرام او
آرامش جان یافت از تسبیح صبح و شام او            برداشت با آب فرات از روز اول کام او
دل بُرد از موسی ولی، نام علی شد نام او
»فالله خیرٌ حافظا» بر این وجود نازنین

این اصل مصباح الهدی، مشکات علم و نور شد            از اشتیاق وصل او موسی کلیم طور شد
چون موکب اجلال او وارد به نیشابور شد            نزدیک شد آیات حق، آثار باطل دور شد
از خطبۀ شیرین او سرها همه پُرشور شد
برخاست غوغایی به پا از آن حدیث دلنشین

ای بت‌شکن‌تر از خلیل! ای یار موسای کلیم            ای سینه‌ات طور سنین، ای صاحب قلب سلیم
ای جاری از پیشانی‌ات نور صراط المستقیم            حکم ولایتعهدی‌ات محکوم؛ المُلک عقیم
صبرت شگفت‌انگیزتر از آیت کهف و رقیم
ای یوسف زهرا که شد صبر تو ایّوب‌آفرین

آن کس که خیزد آفتاب از آستان او تویی            در آفـرینش نکـتۀ باریک‌تر از مو تویی
عشّاق را دلبر تویی، آفاق را دلجو تویی            در هر زمان آیینه دارِ «لَیسَ الّا هو» تویی
هم حجت هشتم به حق، هم ضامن آهو تویی
دریای فیض رحمتی، چون رحمة للعالمین

این پنـجۀ مشکل‌گـشا رفع گـرفتاری کند            از خواب غفلت خلق را دعوت به بیداری کند
درماندگان را یاوری، مظلوم را یاری کند            دل در طواف کویش احساس سبکباری کند
من گرچه بد کردم، ولی او آبروداری کند
بر سفرۀ احسان او شرمنده است این کمترین

تا صحبت از این پارۀ جان پیمبر می‌شود            دنیای ما با عشق او دنیای دیگر می‌شود
خاک خراسان چون بهشت، از او معطّر می‌شود            خورشید در این بارگاه از ذرّه کمتر می‌شود
وقتی طواف حضرتش با حج برابر می‌شود
قُل هذه جنّاتُ عَـدنٍ فَادخُـلُوهَا خالدین

گاهی قدم در وادی صبر و توکل می‌زنم            خارم ولی دست طلب بر دامن گُل می‌زنم
گاهی دم از هجران روی مُصلِح کُل می‌زنم            چون ذرّه بر دامان او دست توسّل می‌زنم
در عین مهجوری دم از صبر و تحمّل می‌زنم
اما ندارم طاقت صبر و تحمّل بیش از این

: امتیاز
نقد و بررسی

داستان پناه بردن آهو به امام رضا علیه السلام از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد علیه السلام در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق علیه السلام در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا علیه السلام ترکیبی از این چند روایت باشد  دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲ البته شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا ج ۲ ص ۲۸۵ روایتی از پناه بردن یک آهو به حرم و مرقد امام رضا علیه السلام نقل کرده است که مدت ها بعد از شهادت ایشان رخ داده استِ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

هم حجت هشتم به حق، هم ضامن آهو تویی           دریای فیض رحمتی، چون رحمة للعالمین

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

من که با گرد و غبارت هم برابر نیستم            از همه کمتر منم از هیچ کس سر نیستم

زائرانت جای خود، حتی به کفترهای تو            غبطه خواهم خورد، حالا که کبوتر نیستم


من اگر یک لحظه هم جز خانه‌ات جایی روم            مادرم شیرش حرامم باد ... نوکـر نیستم

من بـرای اسـتـلام کـعـبـه‌ات در نـوبـتـم            یک نگاهی به تَهِ صف کن، من آخر نیستم

قـایـق بـی‌بـادبـانـم روی مــوج زائــران            هـیچ جایی بهـتر از ایـنجا شـناور نیستم

از ضریح تو گلاب ناب می‌جـوشد فقـط            تا که عطرآگین شوم دنبال قَمصَر نیستم

میهمانت هستم آقا جان..."بفرمایی" بگو            تا ببـیـنی "داخلم"... دیگـر دَمِ در نیـستم

تا که دیدم یک فلج بر روی پایش ایستاد            غبطه خوردم که چرا من مبـتلاتر نیستم

هر کسی که دید وضعم را به حالم گریه کرد            فکـر می‌کـردم که دیگر گریه آور نیستم

پنجره فـولادی‌ام کـن که شـفـا لازم شدم            من مریضم گرچه اصلا بین بستر نیستم

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا شکوهی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

ذكر پابوس شما از لب باران می‌ریخت            ابر هم زير قدم‌های شما جان می‌ريخت

هـرچه درد است به امـيّـد دوا آمـده بود            از كفِ دست دعای همه درمان می‌ريخت


عطر در عطر در ايوان حرم گل پاشید            باد بر دوش همه زلف پريشان می‌ريخت

نور در آيـنه‌های حـرمت گـل می‌كاشت            از نگـاه در و ديوار گـلـستان می‌ريخت

روی انگـشت هـمه ذکر دعـا پَـر می‌زد            از ضريـح لب تو آيۀ احـسان می‌ريخت

چـشم در قاب مفاتـيح تو را خط می‌برد            روی اسليمی لب، نام تو طوفان می‌ريخت

روز بر قامت خورشيد فلک، شب در ماه            نور از چشمه خورشيد خراسان می‌ريخت

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدجواد شرافت نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مسمط

بـخـوان هـشـتـمـیـن جـلـوۀ ربّـنـا را            امـــام قـــدر را، امــیـــر قــضــا را
تــبــسّـم تــبــسّــم رضــای خـــدا را            علی بن موسی الرضا المرتضی را


امام رئـوفی که سلـطان طوس است            که سلطان طوس و انیس النفوس است
انیس النفوس است و شمس الشموس است            ببین لطف والشمس را، والضحی را

چه اذن دخـولی؛ « یَـرَونَ مَقـامی»            بخوان زیر لب: «یَسمَعونَ کلامی»
اگــر بــی‌قـــرار جــواب ســـلامــی            بـه آهــی بــلــرزان دل مــبــتــلا را

چه دوری دل من، چه دیری دل من            ز خـوف و رجـا نـاگـزیـری دل من
فــقـیـری یـتـیـمـی اسـیــری دل مـن            بخوان هل أتی، هل أتی، هل أتی را

ســلامٌ عـلـی آل یـاسـیـن بـخــوان و            دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و
دعـا در شـبـسـتـان آمـیـن بـخـوان و            بخـوان زیـر لب یا سـریع الرضا را

که شب‌های شور و شعف روزی‌ات باد            سحرهای نور و شرف روزی‌ات باد
و پرواز مشهـد نجـف روزی‌ات باد            زیـارت کـنـی بعـد از آن کـربـلا را

گـواهـی تو ای شـعـر روز قـیـامـت            کـه سـیــد مـحــمــد جـواد شــرافـت
سـروده بـه شـوق شـفـا و شـفـاعـت            نـگـاه عـلـی بـن مـوسـی الـرضـا را

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب

الـمـنـت لله کـه شـدم شـیــعـه ایــران            تنها کـس و کارم شده آقای خـراسان

فخرم شده همسایگیِ حضرت سلطان            یک عمر نشستم سَرِ این سفرۀ احسان


من آخـر خـط بـودم و او داد پـنـاهـم

روی سـیـهـم دیـد، ولی کـرد نگـاهـم

در مدح تو محکوم، به حـیرانی‌ام آقا            پـابـوسـی تـو بُـرد پــریـشـانـی‌ام آقـا

ای چـارۀ هـر بی‌سر و سامـانی‌ام آقا            آخر کُـنَـد عـشـق تو خـراسـانی‌ام آقا

دلـدادۀ مشهـد شدم و حـال و هـوایش

داده است به من جان، حرم و خاطره‌هایش

هر چـند به جـز آه به پـیـمـانه نداریم            سرمایه به جـز این دل دیوانه نداریم

در خـانه اگر سـفـرۀ شـاهـانه نـداریم            جز صحن گوهرشاد تو میخانه نداریم

میـخـانۀ ما مست کننده است خـیالش

هر کس که در آن مست نشد وای به حالش

ای ســایـۀ بـالاســرم ای راه نـجـاتـم            ای قبله و قرآن من و صوم و صلاتم

ای آب حـیـاط حـرمـت، آب حــیـاتـم            جـز تو که به دادم برسد وقـت وفـاتم

عمرم شده با نوکری خوب کسی سر

فریاد رسم گر تویی از مرگ چه بهتر؟

افسوس خورم تا ابد از بی‌سر و پایی            نه فرشچـیان گـشتم و نه شـیخ بهایی

نه دعـبلـم و روی لـبـم شعـر رسایی            نه خوب غـلامی بـلـدم من نه گـدایی

امـا تـو نگـفـتی که نـیـا در حـرم آقـا

مثل پـدری دست کـشـیـدی سـرم آقـا

ای در حـرمت نـاشـدنی‌ها، شـدنی‌ها            از عـشـق تو هـستـیم اویس قـرنی‌ها

مدیون تو این روضه و این سینه زنی‌ها            ای صـحـن رویای بـقـیـع حـسـنـی‌ها

در صحن تو هر کس که به لب داشت حسن جان

حس کرد که در قلب بهشت است به قرآن

ای صاحب بی‌چون و چرای وطن ما            ای جان جهان، خسرو شیرین دهن ما

مدیـونِ کـرم خـانـۀ تو مرد و زن ما            کار که به جز توست حسینی شدن ما؟

لطف نظـر توست فـقـط قـبـله عـالم!

این قـصه وابـسـتـگـی مـا به مُـحـرّم

ما قوم عجم بی سر و سامان حسینیم            از لطف دعای تو پـریشان حـسـیـنیم

چی بهتر از این است که گریان حسینیم            دیـوانـۀ داغ لـب عـطـشان حـسـیـنـیم

از مرد و زن شیعه گرفته سر و سامان

گودالِ پُر از نیزه شکسته، لب عطشان

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.ائمه نیاز به دیوانه ندارند شیعه و پیرو می خواهند

دیـوانه مشهـد شدم و حال و هـوایش           داده است به من جان، حرم و خاطره‌هایش

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : ترجیع بند

بِــاذنِ الله احــوالــم خــدایـی‌سـت            دلم از لطفِ زهـرا هَل اَتایی‌ست

دوباره کـوثـری شد جـان و دلهـا            رئوف آمد، کرامت‌ها رضایی‌ست


نــیـازِ آفــریـنـش بـرطــرف شـد            بـیا سـائـل که هـنگـام گـدایی‌ست

به نجـمـه می‌دهد مـژده، فـرشـته            قـدوم مـاه پـاره، مصطـفـایی‌ست

نه تـنها شـیعـه می‌خواند عـلی را            علی موسی‌الرضا هم مرتضایی‌ست

فـدای پـنـجـمـیـن فـرزنـدِ اربـاب            که حتی مشهدش هم کربلایی‌ست

بخوانند اهلِ دل، از دل رضا را            که سلـطان سریـرِ ارتـضایی‌ست

رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش

که او بِـالـذّات می‌دانـد رضـایش

خـدا را دل چـه آسـان می‌شـناسد            که از شـاه خـراسـان می‌شـنـاسد

نه من از جان رضا را می‌شناسم            رضا جان را، حسین جان می‌شناسد

امـامِ صاحـبُ الـتـفـسـیـرِ خود را            هــمـه آیــات قــرآن مـی‌شـنـاسـد

نه دیروز و نه امروز و نه فـردا            رضـا را کـلِّ دوران مـی‌شـنـاسد

ز عُـلیا تا به سُـفـلی خِـطّۀ اوست            رضا را عرش رحمان می‌شناسد

ز فَوقَ الارض تا تَحتَ الثَّری نیز            ولی را اِنـس تا جـان می‌شـنـاسد

امــامِ خــویـش را قــلــبِ مــؤیَّـد            ز ابـر و بـاد و بـاران می‌شـناسد

رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش

که او بِـالـذّات می‌دانـد رضـایش

شـده وِردِ مــلائـک ذکـرِ نـامـش            رسـد از عــالــم و آدم ســلامـش

خــدا حـبِّ ولایـش را بـه مـا داد            خـوشا آنکـه رضـا بـاشد امامـش

حـدیثِ سلـسـله، تـطهـیرِ دلهاست            و یک جمله است، مضمونِ کلامش

گِره خورده است توحید و ولایت            هـمان تکـمـیلِ دین باشد مقـامش

غـدیـر از لطـف او بر ما رسـیده            خـدا را شکر، زین لطفِ تمامش

عـــلــیِّ ســـوم زهـــراسـت آقـــا            شهـیـرِ شـاه مـردان اسـت نـامش

چنان جدِّ کریمش سفـره‌دار است            نِــشـیـنـد در کـنــارِ او غــلامـش

رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضایش

که او بِـالـذّات می‌دانـد رضـایش

فـلک با دورِ چـشـمـانـش بگـردد            تـمـام چــرخ حـیـرانـش بـگــردد

همه هـفـت آسـمان زیـرِ نـفـوذش            زمین در تحـت فرمـانش بگـردد

تـمام عـمـر، کارش میـزبانی‌ست            خوشا عمری که مهمانش بگردد

بگو حُجّاج را، حَجّی است مقبول            که حـاجـی دورِ ایـوانـش بگـردد

غـنی‌هـا گِـردِ کـعـبه در طـوافـند            گـدا هـم دورِ سـلـطـانـش بگـردد

هــمـه قــربـانـیِ کـوی مــنــایـش            که مسـلـخ نیـز قـربـانش بـگـردد

به دربـارش همه عـنوان بگـیرند            گـدا دنـبـال سـلــطــانـش بـگـردد

رضا آمـد، خـدا خـوانَـد رضایش

که او بِـالـذّات مـی‌دانـد رضـایش

بیا ای دردمـنـد، آقـا طـبیب است            رضا حتی به پیغمبر حبیب است

امیدِ حـضرت مـوسی بن جعـفـر            شبیه جدِّ مظلـومش غـریب است

چه مـظـلـومانه او مـسـموم گردد            گریزِ روضه‌اش، یَابنَ الشبیب است

بـیـاد کـربـلا روز و شبِ اوسـت            غمین از روضۀ شَیبُ الخضیب است

هماره پـلک‌هایش زخـم از اشک            قـریـنِ گـریـۀ خَـدُّالـتـریـب اسـت

تـمـام عـمـر، ذکـرش واحـسـیـنـا            شهـیـد داغِ اَبـدانُ الـسَّـلـیب اسـت

بــرای عـــمـۀ مـضـروبـۀ خــود            دعایش تا فرج، صبر و شکیب است

رضا آمد، خـدا خـوانَـد رضـایش

که او بِالـذّات مـی‌دانـد رضـایـش

: امتیاز

مدح و ولادت امام رضا علیه‌السلام

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفتعلن مفتعلن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

فصل غـم و درد به پایان رسید            جـان به تن عـالـم امکـان رسید
مـاهـیـت سـورۀ انـسـان رسـیـد            حضرت سلطانِ خراسان رسید


عـرش به پـابـوسیِ طـوس آمده
مـاه! بـبـین شـمس شـموس آمده

خـیل ر‌ُسُـل مدیحه خـوانی کنند            پیـر و جـوان دست‌فـشانی کـنند
دل، تُـهی از هر نـگـرانی کـنند            بـاده و پـیـمـانـه تـبــانـی کـنـنـد

تا همه بـدمـست تر از هم شوند
از قِــبَـل عـشـق تـو آدم شــونـد

آی؛ جـگـرگـوشۀ طاهـا، رضـا            رئـوف خــانـدانِ زهـرا، رضـا
مثـل عـلـی شأن تو والا، رضـا            سَـیّدِ اهـل بـیت مـوسـیٰ، رضـا

ما هـمـه جا تـحـت پـنـاه تـوأیـم
بــنــدۀ در بــنـد نــگــاه تــوأیــم

غیر تو در دهر مُرادی که نیست            اَباالحَسن، اَباالجـوَادی که نیست
با تو خطا در اعتقادی که نیست            در حرمت حرف کسادی که نیست

بقیع هر چه ساکت و خلوت است
در عوضش گرد تو جمعیّت است

اَمر، به فرمان خدا دست توست            دردی اگر هست دوا دست توست
بخشش ما روز جـزا دست توست            حساب ما کتاب ما دست توست

«عِنْـدَ تَطایِـرِ الکُـتُـب» در جـزا
دسـت به دامـان تو هـسـتـیـم ما

مـایـۀ دلـگـرمی ما کـیـست؟ تو            شخصِ مُعین الضُّعَفا کیست؟ تو
آبـروی دیـن خُـدا کـیـسـت؟ تـو            حـجّ تــمـام فُـقـرا کـیـسـت؟ تـو

وصف تو را همین که بشنیده است
قـبله‌نما سمت تو چرخـیده است

اشـاره‌ات معجـزه‌ها کرده است            سنگِ مرا کـوهِ طلا کرده است
به لال‌ها، بیان عطا کرده است            تـکـلّمت کار عـصـا کرده است

نقش و نگار پرده چون شیر شد
مأمون غش کرده و تحـقـیر شد

سر به کف پات کشیدن خوش است            طعم طعام تو چشیدن خوش است
با تو به اصل دین رسیدن خوش است            سلسلةُ الذَّهَب شنیدن خوش است

با سَـنـَدِ خـود از خُـدا گـفـتـه‌ای
از « أنَا مِنَ شُـرُوطِها» گـفـته‌ای

غـمزۀ تو« کُـنْ فَـیَکُونْ» می‌کند            فـال مرا پُـر از شُـگُـون می‌کند
از دل من، غصّه بُـرون می‌کند            ذهـن مرا بـست جُـنـون می‌کـند

تـا به سـویت راهـنـمـایـی شَـوَم
هـمـنـفـس شـیـخ بـهــایـی شَـوَم

مـحـل بده این هـمه اِصـرار را            پَـر بـده ایـن مُـرغ گـرفـتـار را
خـوب بـبـیـن حـالِ مـنِ زار را            عـفـو کن این عـبـد خطاکار را

« آمـدم ای شــاه پـنـاهــم بـده »
« خـطّ امــانـی ز گـنـاهـم بـده»

به « اَقْـرَحَ جُـفـونَـنـا» یت قـسـم            به « اَسْـبَـلَ دُمـوعَـنـا » یت قـسـم
به لـحـن جـانـسوز نـوایت قـسم            به جـدّ سـر ز تن جـدایـت قـسم

عـنایـتی به سـائـل خـویـش کـن
اشک مـرا بـیـشتر از پیـش کن

: امتیاز

مدح و مناجات با امام رضا علیه‌السلام

شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مسمط

نیـمۀ شب شده و وقـت دعـا آمده است            در زدم بـاز کـنـی بـاز گـدا آمـده است
باز با کوله‌ای از جرم و خطا آمده است            درِ این خـانـه به امـیـد عـطا آمده است


در این خانه مرا هم بکشانید بس است            پشت در دامن ما را بتکـانید بس است
دست من را به ضریحی برسانید بس است            از همه خسته شده سوی شما آمده است

هر کجا حرف تو بوده‌ست برایم قرن است            حرف عشاق تو این است خراسان وطن است
حـرم و خـانـۀ تو خـانـۀ امـید من است           
مظهر حـقّـی، به امـیـد خـدا آمـده است

هرکه حیران تو بوده است پشیمان نشده            و پشیمان شده آنکس که پریـشان نشده
وقت آنکه برسم خدمت سلـطان نشده؟            ای به قربان تو سلطان، که گدا آمده است

نیمه شب پشت درم تا که به من رحم کنی            پشت در منتظرم تا که به من رحم کنی
آمـدم با پـدرم تـا که به من رحـم کـنی            پیرمردی‌ست که با زور عصا آمده است

«آمـدم رو بـزنم، رو نـزنم می‌مـیرم »            رو به تو ضـامـن آهـو نـزنـم می‌مـیرم
با مژه صحنُ که جـارو نزنم می‌مـیرم            باز هم کارگر صحن و سرا آمده است

آمـدم این همه ره تا که غـلامـت بشوم            بـفـدای تو و این لـطفِ مـدامـت بـشوم
لـقـمه نـانی بدهی صیـد مـرامت بـشوم            گـشنه‌ام، دربـدرم، بوی غذا آمده است

استخـوانی بدهی رفـته پی کار خودش            جنس بونجل که رسیده است به بازار خودش
جـنس بد آمـده دنـبال خـریـدار خودش            یک گـنه کار به درگاه رضـا آمده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حـرم و خـانـۀ تو خـانـۀ امـید من است            تو خـدایـی و به امـیـد خـدا آمـده اسـت

داستان پناه بردن آهو به امام رضا از دست صیاد و ضمانت آن حضرت در نزد صیاد تا رفتن و برگشتن آهو و ... در منابع روایی ما نیامده است؛ لیکن داستان های مشابهی با کمی تفاوت در مورد پیامبر اکرم در صفحه ۸۱ کتاب اعلام الوری طبرسی و در خصوص امام سجاد در صفحات ۳۲۴ کتاب اثبات الوصیله مسعودی و ۲۶۱ جلد ۱ کتاب الخرائج والجرائح قطب راوندی و در خصوص امام صادق در صفحات ۳۷۰ کتاب بصائر الدرجات شیخ صفار و ۱۱۲ جلد ۴۷ بحارالانوار علامه مجلسی نقل شده است که به نظر می آید داستان ساخته شده برای امام رضا ترکیبی از این چند روایت باشد البته ابن حماد از شعرای قرن چهارم در یکی از ابیات قصیده اش اشاره به ضمانت امام رضا از آهو کرده است و ابن شهر آشوب نیز این شعر را در کتاب مناقبش نقل کرده است که این نیز سند روایی محسوب نمی شود دانشنامه امام رضا ج ۱ ص ۲۰۲

«آمـدم رو بـزنم، رو نـزنم می‌مـیرم »            رو به تو ضـامـن آهـو نـزنـم می‌مـیرم

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنیدزیرا کلمه دام دارای بار منفی است و شایسته مقام امام نیست

آمـدم این همه ره تا که غـلامـت بشوم            بفـدای تو و این لطف و مـرامت بشوم
لقـمه نانی بدهی صیـد به دامـت بـشوم            گـشنه‌ام، دربـدرم، بوی غذا آمده است

بیت زیر به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علمل تغییر داده شد، ؛ فراموش نکنیم که اهل بیت سگ درگاه نمی خواهند بلکه شیعۀ واقعی و پیرو راه می خواهند؛ نعوذ بالله مگر اهل بیت سگ باز بوده اند که ما سگ آنها شویم!! جهت کسب اطلاعات بیشتر و متن فتاوای مراجع به قسمت آموزش احکام همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

جـنس بد آمـده دنـبال خـریـدار خودش            جارچی جار بزن کلب رضا آمده است

مدح و ولادت حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : سیده تکتم حسینی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تصویر مهـتاب و شب و آئـینه‌بـندان            امشب صفـای دیگری دارد شبـستان

گـلدسته‌ها و آسـمان سرمـه‌ای رنگ            نقش و نگـار کاشی و گـل‌های ایوان


شهر از هیاهوها پُر اما با حضورت            آرامــش بـــاغ ارم دارد خــیـــابــان

جایی به غیر از خانهٔ امن شما نیست            چـتـر امـانی بـر سـر مـا بی‌پـنـاهـان

در سـاحـل آرامـشت پهـلـو گـرفـتـند            دل‌های طوفـان دیدهٔ جـمعی پریشان

گنبد... کبوتر... اشـتـیاق روشن ابر            حس زیارت‌نامه خـواندن زیر باران

قـلبم هـوایی می‌شود پر می‌کـشد باز            با شوق معصومانه‌ای سمت خراسان

: امتیاز

مدح حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : پروانه نجاتی نوع شعر : مدح وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

این زن که خاک قم به وجودش معطر است            تکـرار آفـرینـش زهـرای اطـهـر است

تـکـرار آفــریـنـش افــلاک بـر زمـیـن            تکـرار آفـریـنـش عـرش مصـوّر است


این جلوۀ فرشته صفت این شکوه غیب            بر خاک می‌نشیند و از خاک برتر است

دسـت سخـاوتـش پُـر از آمـال دوسـتان            چشم محـبتش به غـریبان مضطر است

هـمـشـیـرۀ شـقـایـق و هـمـراز رازقـی            با آفـتاب مـشرقـی عـشق خـواهر است

این زن که از نیـایش او مست عـالم‌اند            معـصومـه است مـریم آل پیـمـبر است

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن کاویانی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل مثنوی

در شهرِ پُر غَمی که نَمانده‌ست مَحرمی            تـو دافـعَ الـبـلایـی و تو رافـعَ الـغَـمـی

در شهرِ شوره‌زار و نمکزار زخمی‌ام            تنهـا برای این دلِ زخـمی تو مَرهـمی


در هر قَـدم زدن به تو نـاگـاه می‌رسـم            بر هرچه مَـقـصدست هـمیشه مُـقَـدمی

ای از بهشت آمده، ای بهـترینِ بهـشت            امـیـدِ مَــردمـانِ مـن و ایـن جـهـنـمـی

در این هـوای خـسـته نـسـیـمِ مـلایـمی            بَـر این کـویـرِ تَف‌زده بـارانِ نَـم‌نـمـی

شَب‌های صحنِ تو همه را مَست می‌کند            بَه بَه چه گنبدی چه شکوهی چه پرچمی

صَــحــنِ اتــابـکـی دَمِ ایـــوانِ آیـــنــه            هـی دسـته دسـته رونَـقِ مـاهِ مُـحَـرمی

حاشا اگر خُلاصه کـنم در حـرم تو را            وقـتی تو مـاورای هـرآنچه که دیـدمی

ما گرمِ وصفِ گُـنـبد و گلدسته‌های تو            غافل از این که تو شرفِ عرشِ اعظمی

شاعر خیال کرده که همسایۀ شـماست            بانـو تـو سـایـه‌سـارِ تـمـامـیِ عــالـمـی

ای تو ز کوهِ خـضرِ نـبی تکـیه‌گـاه تر            ای آنکـه مثـلِ پـایـۀ افـلاک محـکـمـی

ای یک نگاه کوچکِ تو مُرده زنده کن            ای آنکه دَم به دَم، دَمِ عیسی‌بن مریمی

دریا و رود و جنگل و صحرا و کوه و دشت            بانو تو در هر آنچه که دیـدم مُجـسمی

گـاهی مـیان جـذبـۀ رنـگـین کـمـانی و            گاهی به روی نرمیِ گـلـبرگْ شـبنمی

باران و ابر و نور و مَه و آسمان تویی            مانـنـد کـهـکـشـانِ خـدایـی، مُـنَـظـمـی

هرکس به قَدرِ ظرفِ خودَش از تو نوش کرد            دریای بیکران تو در این شعرها کمی

عـمری اگرچه شاعرِ این شهر بوده‌ایم            بانو بـبخـش شأنِ تو را کـم سـروده‌ایم

از تو رها، به وصفِ خیابان رسیده‌ایم            در وصفِ تو به مزۀ سوهان رسیده‌ایم

حاشا اگر خلاصه کـنم در حـرم تو را            بانو کـمک نَما نـشـوم یک حـرمـسُـرا

بـانـو بـرای شـاعـری‌ام تـو بـهـانـه‌ای            آئیـنی است پـیـشِ تو هر عـاشـقـانه‌ای

تنها نه من! زمین و زمان سینه چاکِ توست            هرجای این جهان بشوَم خاک، خاکِ توست

تنهـا برای مـردمِ قُـم نـیسـت یـاری‌ات            بانـو کـمک نَـما نکـنم انـحـصاری‌ات!

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

سلام ای ماه، ماهِ بیشتر از ماه، نورانی            سلام ای خواهرِ خورشید، ای خورشیدپیشانی

سلام ای دخترِ نوری که در تاریکی‌اش بردند            که یادت روشنایی بود، در شبهای زندانی


سلام ای چشمه؛ ای سرچشمه‌‌ات دریای پاکی‌ها            درود ای امتدادِ وحی، روحِ کـوثر ثانی

تو را می‌خوانم ای شعرِ پُر از تشبیهِ زهرایی            کنار مرقدت سرگرم هستم با غزل‌خوانی

کنارت حوزۀ علمیّه می‌سازند، زیرا که            غبارت نیز، عالِم پرور است از نوع ربّانی

گدایی هستم از خاکی که خورشیدش خراسان است            سلام ای هموطن با سائلِ بی‌چیزِ ایرانی

کریمه بودنت مثل گدایی کردنم ذاتی‌ست            من از نسل گداهایم؛ تو از نسل کریمانی

گدایی زیر سقفِ آینه‌کاری‌ت را عشق است            کَمَت هم می‌شود تکثیر، اینجا از فراوانی

اگر می‌خواهی از نابودیِ من پرده برداری            رهایم کن؛ فقط یک ثانیه یا کمتر از آنی

مریض از خشکسالی‌های چشمم هستم ای باران            دلم را پاک کن از معصیت؛ با «اشک‌درمانی«

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعولن قالب شعر : مسمط

تو مجموعۀ لطف‌ و جـود و عـطایی            تو یک چـشمه از جوشـش هَـل اَتایی
تو دریـاچـه نـه؛ بَـحـر بـی‌انـتـهـایـی            چه‌گویم‌ که ‌هستی؟ چه‌گویم‌ چه‌هایی؟


تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو زهـرا خـصالی تو زهـرا جـمـالی            تـو زهــرا مَـآبـی تـو زهـرا جـلالـی
تو زهـرا سِـرشـتی تو زهـرا مـثـالی            تو در دورۀ خـویـش خـیـرالـنّـسـایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تویی راحـت جـان موسی بن جعـفـر            تویی روح و ریحان موسی بن جعفر
تویی یـاس بُـسـتان موسی بن جعـفـر            تو بـنت الامـامـی تو بـنـت الـهُـدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تـو عــذراتـریـن مــریـم اهـل بـیـتـی            تـو در هـر دمـی هـمـدم اهـل بـیـتـی
در اسـرار حـق، مَـحـرم اهـل بـیـتی            تـو تــنـدیـس آن چــارده مُـقــتــدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

هُــمـای بـهـشـتـی و عـرش آشـیـانـی            کـه در عُـشّ دیـن صـاحب آسـتـانـی
تو بـاب الـرّضـایی تو بـابُ الجَـنـانی            بـهــشـت خــداونـد در خــاک مــایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تــو مانـنـد کـلــثـوم، زیـنـب تـریـنـی            خـدیـجـه وقـار اَسـتـی و بـی‌قـریـنـی
وفــــادار مــــانــنــد اُمّ الــبــنــیــنــی            تو منـظـومۀ جـمـع مـعـصومـه‌هـایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

چه گـویـم؟ که بـابـا ثـنـای تـو گـفـتـه            « فــداهـا ابـوهـا» بـرای تـو گـفــتـه
بـه مـدحـت ولـیّ خُــدای تـو گـفــتــه            که در حـشـر تـو شـافـع شیـعـه‌هـایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

در اطـراف صحـنـت غُـبـاریـم بـانـو            بـه درگــاه‌تـان خــاکـســاریـم بــانــو
به لـطـفـت در این شـهـر داریم بانـو            عجـب کـاظـمینی؛ عـجـب کـربـلایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

تو نَـفــس نـفــیـس اَنـیـس الـنّـفـوسـی            تو همشیرۀ شخـصِ شَمس الـشّموسی
درِ خــانــه‌ات از پــی خـاکــبــوســی            رسـیـدنـد صـدهـا چـو شـیـخ بـهـایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

از این در چو بُردیم فـیض دو چندان            طـمـع‌کـار گـشـتـیـم مـا مـسـتـمـنـدان
بــه اقــرار مــا فــرقــۀ دردمـــنــدان            تـو بـا درد هـر بـیــنــوا، آشــنــایــی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

اگرچـه در این خـاک کـم غـم نـدیـدم            در ایـن شـوره‌زار آب زمـزم نـدیـدم
به مـن درد دادنـد و مـرهــم نــدیــدم            ولـی از قُـمـم نـیـسـت مِــیـل جُـدایـی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

به این خـسـته حال مجـاور نظـر کن            تو ای روح شعرم به شاعر نظر کن
به من هـم به عـنوان زائـر نظـر کن            تو رُخـصت دهی می‌شـوم نـیـنـوایی
تو معصومه هستی و اُخت الرّضایی

: امتیاز

مدح و مناجات با حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها

شاعر : علی سلیمیان نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است            بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است

طبیبی در جوار مرقدت بیمار بسیار است            کریمی در حریم قدسی‌ات سائل فراوان است


قدم‌هایت به خاک مرده طعم زندگی بخشید            نگاهت خاستگاه بی‌بدیل ابر و باران است

زیارتنامۀ تو بر لب معصوم شد جاری            همین یعنی زیارتنامه‌ات هم شأن قرآن است

به عشق فاطمه قم را زیارت کردم و دیدم            غلط بوده که قبر حضرت صدیقه پنهان است

مرا با نقشه کاری نیست، از قم می‌شوم زائر            اگر قصدم رسیدن بر در شاه خراسان است

: امتیاز